صالح خالقی: الگوی نسل جوان در عرصه ورزش
سال ۱۳۸۰ بود که روزنامه ابرار ورزشی به مناسبت پیروزی کشتیگیر ایرانی بر کشتیگیر آذربایجان تیتر زد« صالح خالقی گریهی کشتیگیر جمهوری آذربایجان را درآورد. با سایت دانستنی های ورزشی همراه باشید.
آن روزها صالح خالقی یکی از ستارههای کشتی فرنگی ایران بود و روی تشک کشتی میدرخشید. تا اینکه یک حادثه باعث شد درست ۱۰ روز پیش از شروع مسابقات انتخابی جهانی، دندهاش آسیب ببیند و به اجبار با ورزش حرفهای خداحافظی کند. امروز پای صحبت این کشتیگیر قدیمی نشستهایم و با او درباره خاطره اولین تجربه ملیپوشی، مصدومیت و روزهای بعد از مصدومیتاش گفتوگو کردهایم که در ادامه، این گفتوگو را میخوانید:
ساعت هشت صبح روز مصدومیتم در باشگاه حیدرنیا تمرینات میدانی داشتم. باران شدیدی درحال باریدن بود و ساعت ۱۴ تمرین وزنه داشتم. ساعت ۱۹ هم باید برای تمرین کشتی به باشگاه یاسینی میرفتم. حین تمرین بودم که یکی از دندههایم شکست و آن روز برایم قابل توصیف نیست. برای یک ورزشکار هیچ چیز بدتر از این نیست که نزدیک مسابقات مصدوم شود. من برای آن مسابقه آمادهی آماده بودم یادم هست که دقیقا ده روز قبل از انتخابی جهانی بود. روزی سه جلسه، چهار جلسه تمرین میکردم و حتی کشتی را با کارهای شخصیام هم درگیر کرده بودم و همه زندگیام شده بود کشتی. آن روز بعد از ظهر در باشگاه در حال تمرین بودم که یکی از دندههایم شکست.
این روزها ورزش را تا جایی که بتوانم ادامه میدهم؛ میدوم و تمرینات بدنسازی انجام میدهم. در منطقه یازده تهران دبیر تربیتبدنی هستم و یک فروشگاه لوازم ورزشی و مکملهای بدنسازی هم دارم که عصرها در آنجا مشغول به کار هستم.
بله… محله ما یعنی محله منیریه ورزشکار حرفهای کم ندارد؛ مخصوصا در ورزش کشتی. اگر بخواهم فقط چند نمونه از این قهرمانان را نام ببرم میتوانم به
اشاره کنم. که البته این عزیزان جزو نامآوران در رشته کشتی هستند و همانطور که گفتم محلهی منیریه پر از قهرمانان و ورزشکارانیست که در عرصه جهانی در سایر رشتههای ورزشی نیز نامآور بودهاند.
آن روز برای من خیلی روز خاصی بود. آن سال من اولین مسابقات بینالمللیام را تجربه میکردم و یادم هست که روز مسابقه من افتاده بود درست در روز ۲۸ام ماه صفر که مصادف بود با شهادت امام رضا علیه السلام. آن روز وقتی برای خوردن ناهار به خانه کشتی رفته بودیم.
من قبل از ناهار به نمازخانه رفتم تا نمازم را بخوانم. همان لحظه چشمم به تابلوی روی دیوار افتاد. تابلو تصویری از حرم مطهر امام رضا علیه السلام بود. تابلو را برداشتم، بغل کردم و زانو زدم. از امام رضا خواستم که در مسابقه فینال کمکم کند. بعد هم تابلو را بوسیدم. خیلی آرام شده بودم. وقتی پا روی تشک کشتی گذاشتم حس کردم یک نیروی عجیب همراهم است.
کشتی من با حبیب یوسف آذربایجانی بود. کشتیگیری که به تازگی قهرمان اروپا شده بود و دو نفر از بچههای تیم ملی را برده بود. به همین خاطر تا قبل از توسل به امام رضا استرس زیادی داشتم. اما بعد از آن با آرامشی که پیدا کردم، موفق شدم آن کشتی را با نتیجه ۴ بر ۳ پیروز شوم.
خاطرم هست که حبیب یوسف بعد از مسابقه چقدر گریه میکرد.من برای آن مسابقه تمرینات سخت و پرفشاری انجام داده بودم. آن کشتی، آن رقابت برای من خیلی حیاتی بود چون جدای از اینکه اگر میبردم برندهی فینال رقابتها میشدم و مدال میگرفتم، برای مسابقات آسیایی نیز انتخابم میکردند و در واقع کشتیگیر فیکس تیم ملی میشدم.
سال ۷۹ بود که برای اولین بار به تیم ملی کشتی ایران دعوت شدم و آن سال سرمربی تیم ملی ناصر نوربخش بود. با توجه به زحمتی که برای ارتقای کشتیام کشیده بودم، رسیدن به تیم ملی را یک امر نشدنی نمیدانستم. بعد از آن هم چون ملی پوش شده بودم تمریناتم بیشتر شد.